Fall the moon__part 4 - fiction land2

Fall the moon__part 4 - fiction land2,اینجا منبع رمان های b l کره ای هست .. اگه علاقه ای به خوندن فیکشن ها یا رمان های کره ای Bl /هیجانی/ اص.مات/دارک / داری پس جات اینجاست موچی کوچولو🖤🍥

Fall the moon__part 4

Fall the moon
سقوط ماه
 
"Part3"
 
****°•°•°°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°••°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
=میسا..(یکی از خدمتکارا ی قدیمی که سوبین خیلی بهش اعتماد داره) ..برو ببین اون یونگجه بهوش اومده یا نه..اگه بهوش اومده بود براش یه دست لباس درست حسابی ببر و براش غذا ببر...اتاقشم نشون بده
∆∆چشم ارباب سوبین..
=در ضمن..بهش بگو فکر فرار ب سرش نزنه و چهار چشمی حواست به اون و هیون باشه..فهمیدی؟(جدی//سرد)
∆∆بله‌..
__________________________
ویو سوبین:نشسته بودم تو اتاق کاریم و داشتم به عکس یونگجه که رو میزم بود نگاه میکردم...و توی فکر گذشته بودم..اعصابم خورد شد و با فندکم عکس رو سوزوندم.. که صدای در نظرم رو جلب کرد
(فلش سوبین=) (فلش هیون×)
=بیا تو..
×سلامت کجا رفته؟
=هوفف..حرفت بگو
×فعلا که حرف که زیاد برای زدن هست..ولی میرم سراغ مهمترین مسئله
×تو دقیقا چه مرگت شده؟ فقط قرارمون این بود که کمکت کنم یونگجه رو برگردونی پیش خودت به شرط اینکه باهاش خوب باشی..ولی الان که اوردیش اینجا داری باهاش اینکار میکنی

=همین؟

×چی؟ "همین " ؟ االان جواب به من اینه؟؟چطور میتونی اینقد بی تفاوت باشی ؟؟؟(عصبی)
=اره همین..الانم لطف کن برو بیرون ..کارای مهمتری هست که باید بهشون برسم
×اوکی..مشکلی نیست..ولی میدونم چیکار کنم ..منو دست کم نگیر سوبین شی(عصبی) 
=هومم..فقط..سعی کن دور یونگجه یه‌‌‌ خط قرمز بکشی..وگرنه فک نکنم اتفاق خوبی بیوفته
×اوو..الان یعنی مثلا رگ غیرتت زده بالا(تیکه انداخت)
=اینجاش دیگه به خودم مربوطه..راستی؛ فکر احمقانه ای به سرت نزنه..وگرنه برا خودت و یونگجه بد میشه
×بچرخ تا بچرخیم سوبین شی
=هه..یادت نره الان جلو کی ایستادی و کی رو داری تهدید میکنی
×راست میگی ..مرسی که یادم اوردی جلوی چه‌ حیوونی ایستادم اخه اینجا وایسادن فقط وقت تلف کردنه
=بای
___________________
ویو یونگجه:
با سوزش وحشتناک بدن و صورتم بهوش اومدم و جیغ کشیدم
+چیکار میکنیی منحرففف (ترس//داد)
∆∆م_میخواستم..زخمات پانسمان کنم
+ع_عاییی چرا اینجوریه این؟..میسوزهه
∆∆اروم باشش..الان تموم میشه(لبخند ملیح)
∆∆دیدی..تموم شدد
+هوم(بغض///مث بچه ها:// )
∆∆ارباب سوبین گفتن این لباسارو بپوشین..بعدشم غذات بخور و بیا پیشم تا اتاقت بهت نشون بدم..
+باش مرسی..
+خوشحالم الان دیگه تنها نیسم..
∆∆ اوم
+میشه..کمکم کنی..فرار کنم؟
∆∆..خب..یکمی سخته و ریسکش بالاس..چون امکان داره ارباب راحت پیدات کنن خیلیا بودن که میخواستن فرار کنن ولی ارباب به طرز وحشتناکی کشته شون..اینجا اصلا جای درستی برای موندن نیست..چون دیر یا زود میمیری..ولی خب..حالا ببینم چی میشه
+مرسییییی(ذوق//خوشحال)
+میتونم اسمت بپرسم؟
∆∆میسا م
 

+ هوم..منم یونگجه م
 

∆∆ اسمت خیلی قشنگه
 

+مرسی
∆∆راستی..در مورد اینکه من اینارو بهت گفتم لطفا به کسی چیزی نگو..وگرنه بد بخت میشم
 

+باش چیزی نمیگم..خیالت راحت(لبخند)
 

∆∆ممنون
____________________
ویو یونگجه:
 

بعد رفتن میسا لباسم پوشیدم و غذارو خوردم و رفتم پیش میسا تا اتاقم نشون بده..داشتم میرفتم توی اتاقم که حس کردم توسط یچیزی محکم کشیده شدم عقب ،که دیدم سوبینه..خواستم جیغ بزنم ک جلو دهنم گرفت
 

=هیشش..هیچی نگو..
 

+هوم..(اشک تو چشاش جمع شده)
 

=اینا چین دیگه؟(عصبی)
 

+هیچی..
=جوابم بده تا عصبی نشدم(عصبی)
 

+ولی تو الانشم_
 

=خفه شو جوابم بده!(عربده)
 

+ میسا ..برام پانسمانشون کرد ..
 

=اوه...ک اینطور...ولی خب میدونی...با اون زخما جذابتر بنظر میومدی..(نیشخند)
 

+خفه شو...چ_چیکار میکنی 
 

باند پیچی های دور دست و پاهاشو و چسب زخما و اینارو محکم کشیدم تا باز شه
 

+عاییییی..میسوزهههه! درد دارهه
 

=بعدا با اون میسام تسویه حساب میکنم
 

+نهه..ل_لطفا به اون کاری نداشته باش...اون ک‌ کاری نکرده
=تو واسه من تعیین تکلیف میکنی چیکار کنم؟؟
 

+یعنی چی...خب میگم‌کاری نکرده !! نکنه میخوای اینم مثل اون ادمای بیگناه توی عمارتت شکنجه کنی و بکشیشون؟؟
اینو گفتم و تازه فهمیدم چه گندی زدم و جلو دهنم گرفتم
 

= چی؟...تو اینو از کجا فهمیدی؟؟(داد عصبی)
 

=میبینم هنوز هیچی نشده دوستم پیدا کردی برا خودت
 

+ خب اگه دوست داشته باشم چی میشه؟ مگه برده تم(داد//بغض)
 

=عه..؟ اره ...از الان دیگه برده می..
 

+عوضی!..کثیفتر و آشغالتر تو ندیدم
=زر اضافی نزن فقط جواب سوالم بده‌‌‌‌‌...اون چیزارو از کجا فهمیدی؟(عصبی)
 

+به خودم مربوطه
 

=یا جوابم میدی یا خفه ت میکنم
 

+نمیگم! چرا باید همچینکاری کنم؟؟ من خودم برا خودم تصمیم میگیرم!!
 

=عه..؟؟ که با من لج میکنی..اره؟؟ دوباره میخوای خودم ادمت کنم..نه؟
+... هرکاریم کنی جوابت نمیدم! من در برار حرف زور سر خم نمیکنم سوبین شی
 

=اوهووو ..که اینطور..میبینم که با اعتماد بنفس شدی(خنده) خبب..که جوابمو نمیدی ..نه؟ اوکی
 

از گلوش گرفتم و بردمش بالا..داشت کم کم‌ خفه میشد و نفسش بالا نمیومد..تنها کرای که میتونست انجام بده این بود که با دستاش دستام چنگ بزنه دیگه کم‌کم داشت میمرد که انداختمش
 

=هنوزم‌ نمیخوای جواب بدی..نه؟
 

+..(سرفه شدید)
 

=ادا در نیار برا من (کلافه) جوابمو بده(عربده)
 

+..ن__نمیتونم(سرفه)
 

=اوکی..بهت نشون میدم لج بازی با من و گوش نکردن به حرفام چه عواقبی رو در پیش داره
 

از موهاش گرفتم و پرتش کردم توی اتاقم و در رو قفل کردم کمربندم رو در اوردم و شروع کردم به زدنش
 

=با هر  ضربه من میشماری..وگرنه از اول شروع میکنم
+آ_آیی درد داره! نکنن(گریه)
=مگه نگفتم بشماررر؟؟(عربده)
+1......2...3..4...6..آخخخ دیگه نمیتونم..8...19.بس کن سوبین...لطفا...30..(گریه//بیجون)
 

=هنوزم‌ جواب نمیدی..نه؟(نفس نفس)
 

+ن_نه..ب..بخشید..(گریه)
 

=پس بنال ببینم
+م...می..سا(گریه/سه نقطه ه مال هق هق کردناشتن)
 

=همون اول نمیتونیستی این یه کلمه رو بگی؟؟

 

سوبین: به سر و وضعش یه‌نگاهی انداختم و دلم سوخت..براید بغلش کردم و گذاشتمش روی تختم و شروع کردم به پانسمان کردن زخماش..یکم عذاب وجدان گرفته بودم
=هوف..نگاه کن با خودت چیکار کردی..اگه همون اول جواب میدادی این چیزا سرت نمیومد(نگران//در حال پانسمان کردن زخماش)
 

+..من..نمیتونستم به همین راحتیا هق هقق به اولین..
د- دوستم خیانت کنم(گریه)

=خیلی خب.. تموم شد گریه‌ نکن‌ دیگه.. (با دستاش اشکاش پاک کرد)
 

+اومم..باش(گریه)
 

=واقعنکه..چهار سال گذشته ولی بازم هنوز مث بچه هایی
 

+یاا..من بچه نیستم(گریه)
 

=باش ..اصن هرچی تو میگی(کلافه//چشاش تو حدقه چرخوند)
 

یه لیوان آب دادم دستش که بخوره ..بلند شدم تا برم بیرون..زیر چشمی بهش نگاه کردم..از شدت کیوت بودنش خنده م گرفت ..یه لبخند کوچیکی زدم که یدفعه آب توی دهنش رو ریخت روم و سرفه کرد
 

=عایشششش لباسمو کثیف کردی!!(عصبی)
 

+دیدمش!! ت_تو الان لبخند زدی!! (هیجان زده//خوشحال)
 

=هوم؟ ولی منکه یادم نمیاد
 

+ولی_ولی خودم یادمه الان دیدمت
 

×توهم زدی..الانم بخواب ..از امشب کارات شروع میشن..و اینکه هوا برت نداره..فقط چون دلم بحالت سوخت اینکارو کردم(سرد)
 

+اها..(ناراحت/بغض)
 

=خودتم باید لباسمو بشوری
 

+هوم..
=نشنیدم‌چشمتوو؟؟؟
 

+چ_چشم
 

=خوبه..بهتر شد 
اینو گفت و رفت بیرون...منم چشام گذاشتم روهم و بخاطر اینکه خیلی خستم بود بدون اینکه به چیزی فکر کنم..همراه با دردا و زخمام سریع خوابم برد

 

ادامه دارد...
 
 

1403/6/619:18Arnoord0 نظر3 پسند
آخرین مطالب