fall the moon/پارت ویژه به مناسبت تولد کوکی - fiction land2

fall the moon/پارت ویژه به مناسبت تولد کوکی - fiction land2,اینجا منبع رمان های b l کره ای هست .. اگه علاقه ای به خوندن فیکشن ها یا رمان های کره ای Bl /هیجانی/ اص.مات/دارک / داری پس جات اینجاست موچی کوچولو🖤🍥

fall the moon/پارت ویژه به مناسبت تولد کوکی

 

 

خبب..اینم یه پارت دیگه به مناسبت تولد بانی کوچولومون..🐰🐇💜 میخواستم دیروز بزارم ولی نتونستم و خوابم برد😂😂 امیدوارم خوشتون بیاد و لایک و‌کامنت هم یادتون نره.. و اینکه این پارت اصماته اگه خوشتون نمیاد نخونین 🖤

 

+ هیییننننننننن...ا_ارباب_شما اینجا_بودید(ترس//لکنت)

=اره..مشکلی هس؟

=تو به کارت برس و بزار منم کارمو بکنم

+ا_اما..من_

= تو الان فقط نقش یه برده رو داری و هر کاری که من میگم باید انجام بدی و رو حرف منم حرف نمیزنی..غیر از اینه؟(عصبی)

+نه..ببخشید(بغض)

داشتم کارمو میکردم ..که نفس داغشو توی گردنم حس کردم همونجور که دستش دور کمرم حلقه بود لاله گوشمو لیس زد و باعث شد مورمورم شه

=تو این لباس خواستنی تر میشی بیب(بم)

داشت دس//ت مال//یم میکرد و باعث میشد با ترس فقط اشک بریزم.. 

کم کم دستش رو برد سمت د.یکم و اروم شروع کرد به فش.ار دادنش.. گوشه لبمو محکم  گاز گرفتم تا صدای عاح کشیدنام در نیان..

= چه غلطی میکنی؟

+م_من...هیچی

=اون لبا فقط متعلق به منن..کس دیگه ای حق نداره گازشون بگیره (هور*نی)

=لازم نیس اینقدرم مقاومت کنی..چون عاشق صدای عا.ح و نا*له هاتم(خمار//بم)

+هق.هقق..لطفا تمومش کن..دیگه‌نمیتونم.. عاححححخخ

+ا_اییی..ارومترر(گریه)

=هیشش..ساکت..از این به بعد شبا ساعت یازده باید اتاقم باشی..(نیشخند)

+....ن_نمیخواممم اصن چرا باید ب حرفت گوش بدم؟؟ من ازت بدم میاد نمیخوام با تو باشم!! چرا نمیفهمیی؟؟؟.(گریه//داد)

= اوکی..خودت خواستی...بهت هشدار داده بودم..ولی یادت باشه التماسات دیگه فایده ندارن(عصبی)

از موهام گرفت و داشت میکشوندم به یه سمت یه اتاق..وقتی اتاق رو دیدم با یاد اوری خاطرات وحشتناکم تقلا و جیغ و دادام بیشتر شدن..اونجا...همونجایی بود ک روز اولش داخلش بودم

+و_ولممم کنننن ببخشیدد توروخدا ایندفعه رو رحم کن(گریه شدید)

= نوچچ بهت اخطار دادم..ندادم؟؟؟ الانم باید تقاصش پس بدی

 

بزور کشوندم بردم توی اتاق و بستم به یه تخت فلزی که روش فقط چندتا پارچه س

+ بسههه! توروخدا بس کن! ازت خواهش میکنم سوبینن لطفااا(داد//گریه)

= خفههه شووووو(داد//عصبی)

رفت و از رو میز تازیانه نه سر رو برداشت(تو گوگل خودتون سرچ کنین بالا میاره)

= با هر ضربه ک میزنم میشماری ..وگرنه از اول شروع میکنم

+نه دیگه نمیکشم لط__ ایییییییی درد دا_ره هقق هق (گریه شدید//جیغ)

=مگه نگفتم بشمارر؟؟؟؟ (داد)از اول شروع میکنم(نیشخند)

+1......2...3..اخخخ توروخدا...5....7....9...10...11....30..سوبین..لطفا بس کن_اخخخخ(گریه شدید)....100..105 بسه دیگه(بیجون)

ویو سوبین:

باز بودن لباسش باعث میشد راحتتر کارم انجام بدم سطل آب رو ریختم روش و دوباره شروع کردم به زدنش..اما ایندفعه با یه ش*لاق ضخیم تر ، بخاطر خیس بودن بدنش شلاق بیشتر به بدنش میچسبید و باعث میشد سوزشش بیشتر باشه......داشت میشمرد ک از هوش رفت و منم بی صبرانه سطل آب یخ رو برداشتم و توش نمک ریختم و بعد خالیش کردم روش و باعث شد هینی بکشه و با چشمای گردش با ترس بهم نگاه کنه..و  لبخندی از روی رضایت کارم زدم

= اوه..خواب بودی؟ ببخشید بیدارت کردم بیبی بوی من(ترسناک//لبخند)

رفتم سمت میز و چاقورو برداشتم و همراه با نیشخندم چاقورو لیس زدم ..اینکارم باعث شد بیشتر بترسه و گریه کرد

=عااا..چرا گریه میکنی کوچولوی من؟؟ قول میدم خوشبگذره بیب..عاحح عاشق عذاب دادنتم.....اففف خیلی هیجان دارم(هیجانزده ترسناک//خنده)

+روانیییییی

این حرفش اعصابمو خیلی خراب کرد و رفتم با پشت چاقو محکم به پیشونیش ضربه زدم و با چاقو روی گردنش کشیدم و باعث شد از گردنش خون بیاد

= یادت باشه دفعه بعد اینقد مهربون نیسم..جدی جدی سرت میبرم..فهمیدی؟؟(ترسناک//عصبی)

+ا_اره(گریه)

شروع کردم با چاقو خط خطی کردن و زخم کردن سینه هاش و اون فقط گریه و تقلا میکرد ..منم به توجه بهشون ادامه میدادم تا اینکه رسیدم به دیکش

=نظرت چیه برات ببرمش؟؟ بدن ظریفت و رفتارات ..و همچنین یکمی از ته چهره ت مثل دختراس..دوس داری برات ببرمش؟؟ یه فکریم بعدا به اون بالا میکنیم!!(خنده ترسناک)

+ نه ..بسهههه بخدا هرکاری بگی میکنم فقط لطفا بس کن(گریه شدید)

= هرکاری؟؟

+ا_اره(هول//بغض)

=اوکیه..پس زیر//خوابم میشی..

+چی..(بغض//شوکه)

=خودت قبول کردی..(نیشخند)

= الانم بدون هیچ حرفی برو بدنت بشور و لباسات عوض کن

+ا_اما..بدنم..

سوبین: به بد*نش اشاره کرد و دیدم که پر از کبودیه و زخمای قبلیشم باز شده بودن...تقریبا میتونستم بگم تا دم مر*گ رفته بود و نمیتونست زیاد تکون بخوره

= هوففف بی عرضه

براید بغلش کردم و گذاشتمش توی وان و رفتم بیرون..

=باید ربع ساعت دیگه اتاقم باشی..فقط کافیه یک دیقه دیر کنی تا بلایی سرت بیارم مرغای اسمون به حالت گریه کنن(سرد//جدی)

ویو یونگجه:

اروم شروع کردن به شستن بدنم..خیلی میسوخت..ولی باید سریع تمومش میکردم با کلی بدبختی تموم شد کارم و اومدم بیرون و لباسایی که رو تختم بودنو(عکسش میزارم) برداشتم..لباساش خیلی جذب بودن و این باعث میشد معذب باشم و اونقدرا داخلش راحت نبودم.. دقیق چسبیده بودن رو زخمام..

بزور حرکت کردم و به کمک دیوار رفتم به سمت اتاقش و در زدم

=بیا تو..

+ عام..گفته بودین..بیام اتاقتون..

= اره..اینجارو امضا کن..

+ با بغض و تردید برگه رو امضا کردم..من از الان به صورت رسمی زیر خو////ابش بودم

= هممم خوبه(نیشخند)

= خب..برای شروع باید برام صاک بزنی

+اما..نمیتونم..میشه لطفا نکنم؟ یکار دیگه..

= نه! کارتو بکن

❌اینجا اصماته🚫

🚫🚫جنبه نداری نخون ❌❌

زیپ ش////لوارم باز کردم و دی*کم رو  کردم تو دهنش

=دندونت بخوره بهش فاتحه ت خونده س

شروع کرد به ص//اک زدن و اروم اروم کارش رو انجام میداد 

=هوممم آفرینن..عاححح همینجور ادامه بده(هو*رنی/خمار)

ویو‌ یونگجه:

داشتم صا*ک میزدم براش که یدفعه کامل د*یکش رو کرد توی دهنم و باعث شد دندونم بخوره بهش

=آیییی...عوضی بهت گفته بودم(عصبی// حرصی)

+ ب_ببخشید..حواسم نبود

سوبین: کلافه بهش نگاه کردم و از موهاش گرفتم و با دستام هدایتش کردن.. تند تند صا/ک میزد و منم از روی ل*ذت عا/ح های مردونه میکشیدم

تقریبا 10 مین بود که داشت برام صا_ک میزد که توی دهنش کام شدم

ویو یونگجه:

داشتم برای سوبین سا_ک میزدم که یدفعه داخل دهنم کا.م شد ..خواستم تفش کنم که یدفعه موهامو‌ گرفت

=قورتش بده(جدی)

+...(به نشونه منفی سر تکون داد)

=تو الان قراردادمون امضا کردی..و اینکه‌خودتم میدونی اگه ددی رو هصبی کنی چی میشه..نه؟

با بغض و گریه بزور قورتش دادم که موهامو ول کرد و تو ی گوشم زمزمه کرد

=میدونم‌که خودتم خوشت میاد...پس مقاومت نکن و کارتو انجام بده...باشه ؟

+..چ_چشم..

=ادامه ش؟

سوالی نگاهش کردم که بهم گفت

=از این به بعد وقتایی که تنهاییم و داریم سکs میکنیم باید ددی صدام کنی..فهمیدی؟؟

+بله..ددی(بغض)

سوبین :

پرتش کردم روی تخت و شروع کردم به نوازش کردن موهاش..

=عاشق این پوزیشنم..همونجایی که لباست رو تو تنت ج،،ر میدم و تل.مبه میزنم..توهم عا.ح میکشی

ویو یونگجه: سرم رو فشار دادم رو بالشت تا صدام در نیاد و فقط گریه میکردم و جیغ میزدم اونم بی توجه بهم شروع کرد به کندن لباسام


یهو صورتش رو وارد گر*دنم کرد وگاز گرفت
 +عا_عاییی نکن د،،رد میگیره
دیگه تحمل نداشتم.. میخواستم قایمکی از زیرش در برم که برم گردوند به سمت خودش و محکم تر منو گرفت و با اون یکی دستش داشت دی*کم رو میالید و بعد دی*ک‌مون رو بهم دیگه فشار داد

=میخواستی از دست ددی فرار کنی؟؟...چهار تا راند اضافه شد(عصبی//هور**نی)

+ع_عایی عاححح د_درد دارهععع(جیغ//گریه)

=اره! جیغ بزن ناله کنن!! اوفففف میدونی اینکارات بیشتر هو*رنیم میکنن؟؟

+هق هقق(گریه)


سرش رو اورد سمت سی،،نه هام کی،،س ما،،رک های بنفشی میزاشت 
چشمام رو از ترس و اظطراب زیاد بسته بودم ..تن و بدنم همش میلرزیدن و منم اروم اشک میریختم

یدفعه پاهام رو دور گردنش حلقه کرد و یکی از انگشتاش رو داخلم کرد ک خواستم جیغ بزنم که ل،،بش رو محکم رو ل*بم کوبید. و جیغم رو خفه کرد
اونقدر فشار دستش رو زیاد کرده بود که دیگه نتونستم تحمل کنم و شروع کردم به بلند بلند نا،له کردن 
 =همم میببنم که بالاخره یخت وا شد..داری ل*ذت میبری ..نه؟

+ع_عاححح عاااحححح 

=اعتراف کن که داری لذت میبری...اینجوری شاید دو راند کم شد..هوم؟؟

+ع_عالیه..(اروم)

=هوم؟‌نشنیدم

اینو گفت و دوتا انگشتش رو کرد داخلو تا ته فشار داد

+عاحححح عالیه د_ددی

=همم..افرین بیب


یدفعه دست نگه داشت و اروم داشت می،،ما،،لید که کا،م شدم

= . برا کی اینقدر خ،ی،س کردی ها؟
هیچی نمیگفتم و فقط از ترس و خجالت چشمام بسته بود 
=. دع بن،ال ببینم (عصبی ، هو،،نی)
ل،،بام رو باسختی از هم با.ز کردم
+ . عا،،ححح تو
با این حرفم پوز خندی از روی رضایت روی لباش نشست

کان،دو،م رو برداشت و گذاشت و د،،ی،،کش رو بلا فاصله کر،،د توم

منم از روی درد جیغی کشیدم

+دردد دارهه عایییی(جیغ//گریه)

+دیگه نمیتونم...بس کن(گریه)

=هیششش..ارومم..چیزی نیس..

اینو گفت و شروع کرد به تلمبه زدن..خیلی عمیق داشت ضر،،به میزد و منم فقط عا،ح میکشیدم و گریه میکردم

=دوست داری یکم سوار کاری کنیم ؟‌هوم؟

+ن_نه..بسه..(نفس نفس//بغض)

=خیلی زود از پا در اومدی...هنوز خیلی دیگه مونده(نیشخند)

سوبین:

گذاشتمش روی پام و یدفعه واردش کردم که جیغی کشید

+جییغغغغ د_دردد دارهه بسه! لطفا..توروخدا بس کن(گریه//جیغ)

شروع کردم به ل،،یس زدن لباش و بعد ز،،بونم رو کردم داخل ده،،نش و و بوسی..دمش..اونم از روی ناچار همراهیم کرد

=لبا..ت طعم آبنبات میدن(هور*نی)

=خودتو بالا پایین کن...همونجور که من داخلت ضربه میزدم توهم الان باید بالا پایین کنی

ویو یونگجه: سرم رو گرفتم پایین و شروع کردم به بالا پایین کردن خودم و همراه باهاش اشک میریختم که با دستش پایین چونه م رو گرفت و سرم اورد بالا

=هممم..هر چقدرم که گریه کنی بازم فایده نداره..پس اینکارارو تمومشون کن 

با این حرفش گریه م بیشتر شد ..که یدفعه در باز شد و یکی از نگهبانا اومد داخل با دیدنش معذب شدم و خودمو توی بغل سوبین مچاله کردم..با این کارم خنده ای کرد و روبه نگهبان گفت

=بهت یاد ندادن قبل اینکه بیای داخل در بزنی؟(عصبی)

نگهبان:ب_ببخشید بد موقع مزاحم شدم قربان..ولی کار فوریه..

=برو بعدا بهم بگو..

نگهبان:چشم

اینو گفت و رفت بیرون..یجورایی ناراحت بودم که رفت..چون بودنش اینجا باعث میشد دیگه ادامهش ندیم فعلا..تو این فکر بودم و که سوبین محکم دور کمرم رو گرفت

=خبب..به کارت برسس

دوباره شروع کردم به بالا پایین کردن خودم ..دیگه جونی برام نمونده بود و داشتم نفس نفس میزدم تا چند مین داشتیم ادامه میدادیم که کام شدم

+بسه ‌‌دیگه...خیلی درد دارم..خستمه

=نوچچ..تازه اولشه.. 

با این حرفش بغض گلوم رو گرفت که بلندم کرد و از پشت گذاشتم رو تخت..جوری که من پشتم بهش بود باعث میشد کمتر معذب بشم ..شروع کرد به تلم،،به زدن 

=ایندفعه میخوام دا،،گی بک،،نمت

+لطفا...تمومش ک_ عاییی

=هممم..عاححح

+عااححححح عاحح درد داره

=هینن عاححح ..عالیه.... افف

 

بعد از چند بار ت،،ل،،م،،ب،،ه زدن یه مایه لزجی از پاهام خارج شد ..با تعجب به خودم نگاه کردم..و دیدم که بکا،،رتم از دست دادم.. وقتی که با چنین صحنه ای مواجه شدم شروع کردم به گریه کردم سوبینم به توجه بهم ادامه میداد



ویو سوبین: 
 وقتی دیدم خو،،ن از پا های یونگجه جاری شد یه لبخند از روی رضایت زدم..خیلی خخوشحال بودم که من کسیم که ب..کارتش رو ازش گرفتم  
بعد از چند ضر،،به دوتامون با هم کا،،م کردیم و تو بغ،،ل هم افتادیم و به نفس نفس افتادیم 

میخواستم دوباره تلم،،به بزنم داخلش که گفت

+ت_تشن.مه..(بیجون)

بدون اینکه جوابی بدم همینجور که د،،یکم د،،اخلش بود بلندش کردم و اونم برای اینکه نیوفته پاهاش رو دور کمرم و دستاش رو هم دور گردنم حلقه کرد..از توی یخچال یه بطری آب برداشتم..خواستم بریزم داخل دهنش که پشیمون شدم و اب رو داخل دهن خودم ریختم و بعد لبم رو‌کوبیدم رو لبش و آب رو از توی ده،،نم انتقال دادم توی ده،،نش

به وضعش نگاهی انداختم و دلم براش سوخت..گذاشتمش روی تختم و همونجا باهم خوا،،بیدیم

 

ادامه دارد...

 

 

 

 

1403/6/1117:39Arnoord0 نظر2 پسند
آخرین مطالب